وَ اِلی غَیرِکَ فَلاتَکِلنی،الهی الی من تَکِلنی.
و مرا به غیر خودت واگذار مکن،ای خدا مرا به که وا میگذاری؟
انا یا الهی المُعتَرِفَ بِذُنوبی فَاغفِرها لی
ای خدای من، معترفم به گناهانم پس تو به کرم از من درگذر
اَنَاالَّذی اَسَاتُ
من آن بنده ام که بد کردم
اَنَاالَّذی اَخطَاتُ
من همانم که خطا کردم
اَنَاالَّذی هَمَمتُ
من همانم که اهتمام به عصیان کردم
اَنَاالَّذی جَهِلتُ
من همانم که نادانی کردم
اَنَاالَّذی غَفَلتُ
من همانم که غفل
من همانم که پنهان ساختمنقشِ سیاهِ زلفِ پریشانِ تو رامن همانم که شدم شعله ی شمعکه تو کردی پرواز در سوزمبال و پر سوخته و جان به فدابنهادی در برم آغوشتکلیشه نمیبافم. نفس هایت در هوایم نباشد نفسی برایم باقی نخواهد ماندروزت مبارک ای تمام من ❤مادر❤#آنی#دلساخته_های_آنی
من همانم که هستم
بمناسبت ۱۳ بدر، روز طبیعت
من همانم که هستم، رزمنده و انقلابی، نه خسته شده ام و نه افسرده، ایستاده در آتش و غبار
من همانم که هستم، با ایمان و سترگ، نه پشیمانم و نه نادم، مقاوم و استوار
من همانم که هستم، ساده و بااخلاص، نه دنبال پولم و نه مقام، بی ادعا و بی منت
من همانم که هستم، عاشق و خوشنود، نه اشرافی ام و نه پول پرست، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
من همانم که هستم، با برنامه و دقیق، نه ولم و نه ولنگار، صبورم و پر تلاش
م
مولود کعبه عشق در کعبه به پا گشت ، خدا می داندمولِد شیر خدا گشت ، خدا می دانددر شب حادثه در جای پیمبر خوابیدهجرت دوست روا گشت ، خدا می داندفاطمه کفو علی بود ، چنان دسته گلیاز چه قبرش به خفا گشت ،خدا می داندیُطعمون است سه شب خاطره ی افطارشسفره لبریز صفا گشت ، خدا می دانددست پرورده ی دامان رسول است علیراه او جمله ، وفا گشت ، خدا می داندعلم در سینه ی دریایی او مخفی ماندنکته در نکته چها گشت، خدا می داندبار ها
نه هر که چهره برافروخت دلبری داندنه هر که آیینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود شرط بنده پروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
حضرت حافظ
من همانم که در شب
روحت را در خواب به تمامی بازمیستانم
تا به آن آرامش دهم
و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمیانگیزانم
و تا مرگت که به سویم بازگردی
به این کار ادامه میدهم.
(انعام۶۰)
+چه خبره عامووو؟5 نفر خاموش؟
آدم میترسه:/
شاید نوشته ای نجوشید. شاید فکر خوبی جرقه نزد. ممکن است اصلا فکر نکرده باشم. (قال نویسنده: امان از مجازی) شاید هم هی تکرار می کنم. من هنوز همانم. همان که بیهوده نوشت و آشی می پخت که سبزیش را می سوخت. و همان که هی تکرار می کرد. هشتاد و پنج بار نوشت این جمله را. چون خاری در چشم. هر قدر روزهایم حاصل فشردن F5 بر روز قبل باشد، همان می شود که سی و شش به علاوه ی یک نوشته سابقم -گر چه در ظاهر تفاوت- اما حقیقتا یک چیز اند. من مجازی ام. بسیاری از ما سازنده ی یک جامعه
امروز روز خوبی نبود.راستش را بخواهی خوب بود اما تا بعد از ظهر. درست زمانی که احساس کردم از من دلگیر شدی دنیا برایم جهنم شد.به قول شاعر:من همانم که تو دلگیر شوی می میرد.گلی آقای مهربانم،عزیز تر از جانم،پاک کن غم های درون سینه ات را از من.گلی خانم رو ببخش
١٣٩٧/٨/١۵
ناشناختهها همیشه باورپذیر تر اند. در هر زمان، بی هیچ محدودیتی در هر قالبی میگنجند. با تمام چشمها مینگرند، با تمام صداها سخن میگویند، از تمام صداها شنیده میشوند، از تمام راهها میرسند، با تمام راهها دور میشوند. و من، تمام این مدت با ناشناختهات زندگی کرده بودم؛ ناشناخته ات را با هزاران چهره، هزاران نام، هزاران هویت مجسم کرده بودم. اشکهایش را دیده بودم، و لبخندهایش را، حرفهایش را شنیده بودم و این ندانستن، اگرچه
چقدر پنل مدیریت بیان بزرگ شده!
خب الان باید اینطوری شروع کنم که: من همانم! همان، پرهام بود. منظورم اینه که همونم که آخرین بار اینجا رو بستم و رفتم! پارادوکس سابق!
خیلی خیلی بعیده، اما خواهش میکنم بیاید اینجا رو ببینید دوستان قدیمی و پیام بذارید برام! دلم براتون تنگ شده.
من دیگر آن نیستم که بودم
من همانم که میخاستی
همان16ساله ی قدیم
زدی
کوبیدی
تراشیدی
سوزاندی
جلا دادی
هزینه کردی زیاااااد; تا همانکه میخواهی شوم.
می دانی اما بگذار بگویم
تاوانِ روزهای نبودنت
سنگین بود ;فوقِ تصوّرم!
من زیرِ بارِ گناه لِه شدم
ناجور بود روزگار
راه ناهموار بود و بنده ات نابینا
باصورت زمین خوردن قطعی!
اما حسین بود که جمع و جورم کرد ;خدا.
مراقبم باش
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن پیِ آواز حقیقت بدویم.
این حرف سهراب نشان از سرگردانی دارد. سرگردانی ای بیپایان. که بدویم و بدویم و هیچ
مح عاشق شد، دوستش دارم اما عمر همه چیز کوتاه و من معنی این روآیا روزی درک خواهم کرد که چرا زندگی فرصت مطلق نیست؟
عشق مطلق، دوستداشتی مطلق. داشتن همیشگی .
همه چیز گذرا و پوچ.
هیچ بر هیچ
و باز هم به قول استاد هنوز بر همانم. هیچ.
میشود رفت ولی فاصله پایان دارد!عشق، غمیگن و پر از درد؟ نه! درمان دارد!
میشود با تو به ما بودنمان فکر کنیم .دل به این جملهء من سخت تر ایمان دارد!
دست در دست و در آغوش، بخوابیم شبی .این خیالات قشنگیست که جریان دارد!
من همانم که کسی مثل من عاشق نشود!قلب من عطر تو را بر تنش هر آن دارد!
قهر و اخمِ تو و جنگ و سرِ دعوا با هم،ارزشی بیشتر از خندهی شاهان دارد!
گاهی از فاصله ها حال دلم بد شدهاستمیشود رفت ولی فاصله پایان دارد!
#فاصله_اجباری#میم_پناهی
کتاب جاذبهشاعر: جواد منفرد
✍
دلم را بُرده امّا دلربایی را نمی داند
بتی را می پرستم که خدایی را نمی داند
تمام عمر پنهان کرده در خود حُسن هایش را
چو طاووسی که هرگز خودنمایی را نمی داند
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید:
http://www.nashreshani.com
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
میگوید: «زیر همین چادر فتنهها میکنید!»میگوید: «گرمتان نمیشود؟!»میگوید و میگوید و نیش میزندو انگار نمیداند آتش طعنههایش بیشتر از هر گرمایی، جان را، روح را و دل را آتش میزند.نمی داند همهی این «نیش» ها «نوش» میشوند مادام که «یاس یعنی مهربانی بر همـه».نمی داند که میارزد برای لبخند «او» از دنیــا گذشت.اللهم ارزقنا نگـاه فاطمه (س)
داشتم فیلم نهنگ آبی را می دیدم به یک نتیجه عجیب و هولناک رسیدم.
روان شناسی در عین اینکه می تواند از انسان ها افراد سالم تر و مطمئن تری بسازد می تواند آدم ها را نابود کند.
یک روان شناس بهتر از هر کس دیگری می تواند از جایی به تو آسیب بزند که از پا در بیاوردت.
بهتر از هرکسی نقطه ضعف های تو را می داند .نقطه قوت هایت را می داند.
بهتر از هرکس دیگری می داند از کجا به تو ضربه بزند که نتوانی بلند بشوی.
ادامه مطلب
بعضی شب ها در خودم فرو می روم. نه فرو رفتن افسردگی یا اختلالات اضطرابی. فرو می روم فکر می کنم نا امید می شوم. نه بخاطر از دست دادن. هر چه بوده و هست و خواهد بود، خیر بوده و به صلاحِ من! هوم. (از این بحث) می گذریم. همان طور که از سال پیش تا به حال از خیلی چیز ها گذشتیم و این خاصیت این دنیاست. گاهی در روز هایی که ظرف ظرفیتم دارد سر ریز می شود، به این فکر می کنم که چقدر راست است که دنیا جای خوشی نیست. بعد مثل بچه ها پا به زمین می کوبم که نه! من نمی خواهم! من خ
* سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام (ضحی 1-2)
* افسوس که هرکس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او را که مرا به سخره گرفتی ( یس 30 )
* و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی ( انعام 4 )
* و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام ( انعام 4 )
* و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری ( یونس 4 )
*
جز رنج تنهایی نمی داند دل من
جز درد وشیدایی نمی داند دل من
من خاطرات خستۀ یک نسل سردم
جز عشق بازی سرخوشی دیگر نکردم
این دل تنور آتش درد فراق است
این سینه کانون غریب اشتیاق است
من حرف هایم بی حدود و بی نهایت
مجنون گرفته از طنین حرف هایت
شاید بماند بر زمین این حرف هایم
ناقص شود چون شعر هایم های هایم
حس هم آوایی نمی داند دل من
جز رنجتنهایی نمی داند دل من
98/5/31
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها حال مملکت درون ما خوب است الحمدلله.
هوای اش بارانی است با رگبارهای پراکنده.
و گاهی هم رعد و برق های شدید.
رعد و برق هایی که از جهت اختلاف ولتاژ شدید است
و گاهی فیوز می پرد
و سیم کشی ها
به صورت کلی می سوزد.
مغز شده شبیه یک کامپیوتر هفت هسته ای
که حتی با دکمه خاموش هم
خاموش نمی شود
شب ها برای خودش جلسه دارد
و روزها فکر و فکر و فکر.
گاهی می داند که تنها بهانه می گیرد،
می داند دلیل بهانه گیری های اش چیست
و
مرا یادتان هست؟! من همانم که فروردین همین امسال، برای دختر بچه سرتق نق نقوی بی تربیت لجباز درونم که فقط بلد است جیغ بکشد و تحمل نه شنیدن ندارد کلی خط و نشان کشیدم که تا وقتی کتابهایی را که پارسال از نمایشگاه خریدی نخوانده ای،از نمایشگاه امسال خبری نیست؛ اما همین که نمایشگاه شروع شد، چشم بستم روی همه ی کتابهای خوانده نشده، کودک سرتق نق نقوی بی تربیت لجباز درونم را زدم زیر بغل و راه افتادم رفتم تهران برای زیارت نمایشگاه کتاب!
مرا یادتان هست
اگر خاموش بنشینی تا دیگران به سخنت آورند ، بهتر از آن است که سخن بگویی و خاموشت کنند
مناعت، بین خودستائی و خودهیچانگاری است
مرد کامل آن است که دشمنان از او در امان باشند، نه آنکه دوستان از او بهراسند
خردمند آنچه را که میداند نمیگوید و آنچه را که بگوید میداند
مردی نیک بخت است که از هر کار نادرستی که از او سر بزند، تجربهای تازه به دست آورد
ادامه مطلب
۱۷۳- عشق داند درنظر بازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار و جودند ولی عشق داند که درین دایره سرگردانند عهد ما بالب شیرین دهنان بست خدای ما همه بندهاین قوم خداوند انند مفلسانیم و هوای می … عشق داند – در نظربازی ما بیخبران حیرانند – غزل ۱۹۳ – ۱۷۳
منبع : فالگیر
باید به یاد داشت که «دانش»، « #خرد» نیست و نمی تواند باشد. دانش علیه خرد است و مانع بیداری خرد می شود. دانش، سکه ای تقلبی است؛ تظاهر می کند که می داند. در حالیکه هیچ چیز نمی داند؛ ولی می تواند انسان را فریب دهد.
این موضوع چنان ظریف و نهان است که اگر فرد واقعا هوشمند نباشد، نمی تواند حقیقت آن را تشخیص دهد. در عین حال، این فریب بسیار ریشه دار است و از دوران کودکی٬ در ما شرطی شده است.
ادامه مطلب
چندسال پیش وقتی پدرم گفت عموت غوغا کرده که این کار نباید انجام بشه برای اولین بار با پدرم جدی صحبت کردم گفتم این کار انجام نمی شه ولی چیزی که عموهم میخواد اتفاق نمی یوفته چون من نمی خوام نمی خوام در موردش حرفی بزنید چون من این کار رو نمی کنم امشب وقتی آب میومد روی سرم این معما حل شد حل شد چرا آدمی که اینقدر بیرون گود ایستاده اینقدر ساکت و گاهی کمی جرآت میکنه و جلو میاد چطور میتونه منو درگیر کنه تمام این چندسال کنار ایستاده بود و نگاا میکرد و تن
در قفس دستانم، پرندگانی زندهاند که هنوز شوق پرواز دارند و من، می نویسم که در رگ هایم به پرواز درآیند و سرخوشانه، با حسِ رهایی صبح های خیلی زود، آواز بخوانند و آزاد شوند.
من خواستم نویسنده شوم، تا دست هایم، احساساتم را، که هزاران پرنده اند، به طبیعت بازگردانند.
من خواستم بنویسم، که رها شوم از حسی که روزی ابراهیم سلطانی نوشته بود: "گاهی آدم نمیداند با دست هایش چه کند".
من مینویسم که بدانم با دست هایی که از جنس خاک های باران خورده جنگل های ش
«٢٩»قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ بگو:اگر آنچه در سینهها دارید پنهان سازید یا آشکارش نمایید،خداوند آن را مىداند و(نیز)آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مىداند و خدا بر هر چیز تواناست. نکتهها: آمدن این آیه به دنبال آیهى تقیّه،شاید اشاره به این باشد که مبادا به اسم تقیّه،با
مگر این ❤ معشوقه ❤ دلبری می داند؟مگر این ❤چادری❤ عهد قجر عشوه هم می فهمد؟با دو جمله میتواند بکند مست دلی؟با نگاهی همه فرهاد کند؟همه مجنون بشوند؟هیچ می داند او؟ تو بگو اصلا نازی به صدایش باشد؟چشمک پر هوسی می فهمد؟جلوه ی تن، رخ زیبا و ادا ملتفت است؟هیچ از لذت خندیدن و مستی داند؟تاب گیسو بلد است؟
ادامه مطلب
کسی می داند چرا در جشن پیروزی انقلاب، مردم به جای اینکه خوش حالی کنند به امریکا فحش می دهند؟!
کسی می داند چرا در جشن پیروزی انقلاب، مردم به جای اینکه خوش حالی کنند به اسرائیل فحش می دهند؟!
کسی می داند چرا در جشن پیروزی انقلاب اسلامی، مردم به جای اینکه خوش حالی کنند پرچم سایر کشورها و آدمک تمداران دنیا را آتش می زنند؟!
کسی می داند چرا در جشن روز دانشجو، دانشجویان به جای اینکه خوش حالی کنند به امریکا فحش می دهند؟!
کسی می داند چرا در ج
تا تو حقارت خود نپذیری آغاز به بزرگ شدن نمیکنی. تا تو ندانی کمی، کودنی، کوچکی، عزم عظمت نمیکنی. سفیران از راهها گذشتهاند ای طفل نازپروردهی گهوارهنشین. تو خود را همانند ایشان مدان. تو نیز باید از راهها بگذری.
اوهام همانند میکند. میگوید من نیز چون او رفتهام. نه، تو هیچ نرفتهای. تو به سراب یازیدهای، تو سرابِ رفتن کردهای. چرا که کبر، چرا که حسد، رفتن نمیداند، ماندن میداند و ثبات میداند، بر آنچه که نیست.
کودن، قیاس میکند.
نصوص مربوط به امام عصر (عج) از طریق شیعه و سنّی بسیار است و در کتابهای مختلف ذکر شده است، در اینجا فهرست برخی از آنها را که مؤلّف محترم «منتخب الاثر» در کتاب خود آورده، نقل می شود:1- درباره ی این که امامان دوازده نفرند و اوّل آنها علی علیه السلام و آخر آنها مهدی (عج) است. 91 حدیث2- احادیثی که به ظهور آن حضرت مژده می دهد. 657 حدیث3- روایاتی که آن حضرت را از دودمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم می داند. 389 حدیث4- روایاتی که می گوید: اسم و کنیه او مانند پی
ضرورت تشکیل حکومتعلامه طباطبایی : ایشان ذیل آیه «قل اللهم مالک الملک .» می فرمایند: « قرآن کریم تشکیل حکومت را امری ضروری می داند و اندیشه ی خویش را در عالی ترین شکل ممکن مطرح نموده است،یعنی در نهایت جهان داری صالحان و دولت کریمه اسلامی را دولت آرمانی و نهایی اسلام می داند.
( ١٣٧١،ج٣، ص١٢٨ ) . طباطبایی، المیزان،(٢٠ جلدی)، قم، اسماعیلیان، ١٣٧١ ش
♦ احادیث مهدویت ♦
نصوص مربوط به امام عصر (عج) از طریق شیعه و سنّی بسیار است و در کتابهای مختلف ذکر شده است، در اینجا فهرست برخی از آنها را که مؤلّف محترم «منتخب الاثر» در کتاب خود آورده، نقل می شود:1- درباره ی این که امامان دوازده نفرند و اوّل آنها علی علیه السلام و آخر آنها مهدی (عج) است. 91 حدیث2- احادیثی که به ظهور آن حضرت مژده می دهد. 657 حدیث3- روایاتی که آن حضرت را از دودمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم می داند. 389 حدیث4- روایاتی که می گوید: اس
میفرستم به تو پیغام پس از هر پیغام!پاسخت مثل نجات پسری از اعدام !
مثل یک طفل زمین خوردهء بازی بودم!قبل تو خسته و با عشق موازی بودم!
مثل سیگار خطرناک ترینت بودم!خودکشی بودم و هولناک ترینت بودم!
مثل حالِ بَده " ماه دل من بیداری؟"مثل زوری شدنِ "بنده وکیلم؟ آری!"
مثل مردی که شبی در تو وطن میگیرد!یک شب آخر منِ تو در تنِ من میمیرد!
نکند موی مرا دست کسی شانه کند؟خاطره جان مرا خسته و دیوانه کند؟
نکند جان مرا باد به یغما ببرد؟نکند بوی تو را باد به هر جا ب
و از تمام جهان❣سهم من #تـو باشی ❣
♥️به قول خودتمن و تو نداریم کهپس همه تو مال من
♥️اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من
بهتـرین جا بـراے زیـسـتَـــنــ❣براے گــُـفـتَــنـــ❣شِـــنــیـدَنــ❣سُــرودَنــ❣حتـے بـراے مُـردن❣آغــوش #توســــت.
♥️یتَرین اِتِفاق درَ مَنلَبهای توستوَقتی میبـوسَمِت اِنقِلاب میشَود
If you t
دست به قلم می شوم و خودکار مشکی می داند برای هزارمین بار دلتنگی بر من چیره شده است. می داند و به من دلداری می دهد که خواهی آمد و قسم به جوهرش می خورد که به یاد تو ریخته می شود. عشق من، محدثه، از من دلخور هستی؟! بیا و مرا هم سان فرزندت تنبیه کن. عشق من، محدثه، از من ناراحت هستی؟! بیا و با من هم سان شوهرت درد و دل کن. نگذار در این تنهایی زیاد بمانم، از روزی بترس که بازخواهی گشت و با یه مشت خاکستر رو به روی خواهی شد. بیا و با آغوشت این آتش دلتنگی را خاموش
حالا من اینجور فکر میکنم که آدم باید یکی - و فقط یکی- را داشته باشد توی زندگیاش، که جلوش کم بیاورد. یکی که مشتاش را ببرد جلو، پیشش وا کند. که سری که بر سر گردون به فخر میساید را بیاورد، با خیال راحت بگذارد بر آستانش. نه به ذلت و خاکساری، که به مهر و فروتنی. از 《پناه》 حرف نمیزنم؛ از 《مرشد》 و 《معشوق》 هم. نام ندارد شاید. فقط میدانی کسی است، و هست. تنها کسی است که میداند تو هم گاهی کم میآوری. تو هم تمام میشوی. میرسی به آخر خط. و همان
قانون ریزش سنگ نما در ایران مالک و ساکنین را مسئول جبران خسارت وارده می داند باریزش سنگ نما ساکنان و مالک ساختمان موظف است نمای ساختمان را ایمن نماید و در اثر ریزش هرگونه خسارت مالی و جانی را قوانین کشور برعهده مالک و ساکنین مشاع می داند.
برای جلوگیری از ریزش سنگ نمای ساختمان از خدمات پیچ رولپلاک می توان استفاده کرد
منگم؛ درست شبیه کسی که از یک رویای طولانیِ دلچسب، چشم باز کرده و نه میداند کجاست و نه میداند چند وقت در خواب بوده؛ تنم را در ناکجاآباد بیداری مییابم اما سرم هنوز در رویا میچرخد. دلم میخواهد باز به آغوش آن رویای نیمهکاره برگردم. چشمانم را محکم میبندم، غلتی میزنم، اما . بیداری محکم توی صورتم میخورد. باز تلاش میکنم اما هر بار، با هر تلاش، رویا محوتر میشود و بیداری سنگینتر.ِعاقبت، هنوز دلبستهی آن خوابِ شیرین، ولی در جهان ب
• [ MS (885) - | - 60cm X 40cm ] •عاقلان نقطهی پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانند#حافظو عشق ریسمان فرسودهایست که آدمی بعد از هر بار به چاه افتادن ؛ باز به آن چنگ میزند .عشق آخرین امید فرسودهی آدمیست.#من_میم_ام / #میر_میثم_آل_رسول / #نمی_دانم
پگاه شنبه بود. تن با جان قهر کرده بود. ناز میکرد. آمده بود خودش را به شوفاژ کنار تختش چسبانده بود. گرما میستاند و آرام در خود میسوخت. جان، آرام نازش را میخرید. نوازشش میکرد. قهر کرده بود تن و تن در نمیداد. جان میدانست از چه رنجیده. درد را میدانست. تن شک کرده بود. به همهچیز. هوا گرگومیش بود که جان غالب شد. تن به فرمان آمد. فریاد زندگی سر داد. گذشت.
حالا، شباهنگام سهشنبه، جان نمیداند. هیچ نمیداند. ناگاه میراند. ناگاه میرنجد. ن
در میان سرداران مثلی هست که می گوید:
«قبل از اولین حرکت، بهتر است صبر کنید و خوب اوضاع را بررسی کنید.
قبل از یک متر پیشروی بهتر است هزار متر عقب نشینی کنید.»
این یعنی پیشروی بدون جلو رفتن
و عقب راندن بدون استفاده از ابزار جنگی.
هیچ شکستی بدتر از دست کم گرفتن دشمنتان نیست.
دست کم گرفتن دشمن یعنی این که تصور کنیم او بد است؛
به این ترتیب سه گنج خود را نادیده می گیرید
و به دشمن خویش تبدیل می شوید.
وقتی دو نیروی قوی رودرروی هم قرار می گیرند،
پیروزی از
باز می خواهم از تو بگویم و این تکرار کلمات نیست، عطش عشق هست که می تراود و از درونم می جوشد. نمی دانم، نشمرده ام، نخواهم شمرد. چند بار گفته ام؟ چند بار خواهم گفت؟ که دوستت دارم. بگذار حتی بچه گانه باشد اما بگویم: دوستت دارم. بگذار عادی باشد نه شاعرانه اما بگویم: دوستت دارم. جز خدا چه کسی می داند، بعد از مرگم نگویم؟ دوستت دارم.باران می باربد و من در انتظارم تا اذان بگویند. آنگاه جا نمازم را بر می دارم و به حیاط پشتی می روم و در زیر درخت نارنج با گنجش
بسیاری از مردم تنها برای خودنمایی زندگی می کنند
چنین مردمی به راستی در درون بسیار حقیرند؛
چون تنها مبتلایان به عقده حقارت؛ نیازمند خودنمایی هستند.
یک انسان واقعاً برتر هرگز خود را با دیگری مقایسه نمی کند.
او می داند که مقایسه پذیر نیست؛
و نیز می داند که دیگران هم با او مقایسه پذیر نیستند
او نه برتر است و نه حقیرتر.
این ذهن ماست که خالق این مفاهیم است.
اگر بتوانی در وجود خود ریشه بزنی؛
هوشیار؛ آگاه و ناظر باشی؛
خواهی دید که دیگر جسم نیستی؛
ذه
تا فریاد نکشم هیچ کس از درد من با خبر نخواهد شدفریاد هم که میزنم انگار دیوانه دیده انددیده اند دیگردیوانه ای که خیره شدهبه کارِ جهانو فرداراو فرداها را از تویَش میبیندو تنها غمش در عالم اینست؛دیوانگی نکردندیوانه ای که محبوس در زمین،بهِ پَرواز دلبسته استبه رفتنی بر فرازِ آفتاببه رسیدنی بی توقفبه عشقی جاویدانبه بقایی برای دیوانگی کردننه فریآدکه خُدا داند
دوست داینا به مسافرت رفته است، داینا به او قول داد تا از سگش مراقبت کند. او خیلی هیجان زده است . او می داند که مراقبت از یک سگ سرگرمی جالبی است و البته می داند که اینکار زحمت دارد.
داینا باید هر روز به سگ کوچولو غذا بدهد، زیرا او همیشه گرسنه است. سگ قهوه ای هر روز کلی غذا می خورد و هر روز بزرگتر و بزرگتر می شود.
داینا باید هر روز به او یک ظرف آب بدهد. آب تازه و خنک خیلی دلچسب است. بعضی وقتها هم سگ کوچولو دو تا ظرف آب می خورد.
مراقبت از سگ کوچولو
#در_محضر_قرآن
✨« وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» سوره انعام. آیه ۵۹
«گنجینه هاى غیب، تنها نزد خداست و جز او کسى آن را نمى داند و آنچه را در خشکى و دریاست، مى داند، و هیچ برگى از درخت نمى افتد جز آنکه او مى داند و هیچ دانه
دست را با دست نگاه میدارم، مباد رقصش عبور مهیبت از جانم را رسوا کند. دست را با دست نگاه میدارم، کس نفهمد چه در جانم میگذرد، هرچند دوست راز دل دوست میداند و به رو نمیزند.
بر این ارتفاع مهیب میلرزم. هرگز اینجا نبودهام. بر جادههای باریک همچو مو میگذرم. دست را با دست نگاه میدارم، مباد عریان کند راز در پرده را. هرچند نزد دوست عریانم. دوست میداند و به رو نمیزند.
من خوار میگذرم، من ذلیل و ناتوان از این همه حرکت عظیم در جانم. من خود ر
﷽
✅ «دفترچه راهنمای انسان»
#حجت_الاسلام_قرائتی
✍ تمام کارخانجات دنیا برای تولیدات خود دفترچه راهنما تهیه و همراه محصول ارائه می دهند. ما انسانها نیز سازنده و آفریدگاری داریم که برای ما ، دفترچه راهنمایی به نام #قرآن فرستاده است. اوست که می داند چه ساخته و به تمام زوایا و ابعاد محصول خود آگاه است و راه بهره گیری صحیح و آفات و موانع رشد آن را می داند.
جان عاشق در حماسه میزید. جبن نمیداند، عقل نمیخواند، هراس نمیشناسد، مرز نمیفهمد. جان عاشق روانه است، س نمیداند و سکنا نمیداند.
شریعت در تغییر است، طریقت در تبدیل است. معرفت خرد تابان دل است و حقیقت گرچه یکیست ولیکن هماره در تحویل است. ادراک عاشقان در لحظه جاری است. آشیانهی جان عاشقان خداست. عاشقان بادسوارانِ قلّهآشیاناند.
مغرب مشرق است و شمال جنوب. حقیقت بیجهات است و در هر لحظه از یک سو میدمد. قبلهیاب، جان عاشق است.
منگم؛ درست شبیه کسی که از یک رویای طولانیِ دلچسب، چشم باز کرده و نه میداند کجاست و نه میداند چند وقت در خواب بوده؛ تنم را در ناکجاآباد بیداری مییابم اما سرم هنوز در رویا میچرخد و دلم میخواهد باز به آغوش آن رویای نیمهکاره برگردم. چشمانم را محکم میبندم، غلتی میزنم، سعی میکنم همه چیز را در خیالم بازسازی کنم، اما . بیداری محکم توی صورتم میخورد. باز تلاش میکنم، اما هر بار، با هر تلاش، رویا محوتر میشود و بیداری سنگینتر. ِعا
Reza Bahram
Shabhaye Bad Az To (Slow Version)
#RezaBahram
لعنت، به شبهای بعد از تو
به دردی که ماند از تو
به دادم نمیرسی
رفتی اواره شد خانه
ماندم غریبانه
لعنت به بی کسی
قلب من این چنین اسان نمی لرزید
عشقت اما به غم هایش نمی ارزید
دنیا را بردی همراهت به نابودی
دنیا غم شد مگر تو چند نفر بودی
من همانم که دل از دنیا بریدم
با غمت اتش به باران می کشیدم
هر چه خواستی خواستم عشقی ندیدم
خاطراتم چرا یادت نمانده
غصه ها من را به پایانم رسانده
بی وفا مهر و وفا یادت نما
Her gidişinde nefesim kanıyorHer özleminde türküm acıyorHer bıraktığında vücudum yanıyorHer üzüldüğünde kalbim ağrıyorGülüşünle bir ömrü yaşıyorum Sözlerinle aşk bestesi yapiyorumSıcak ellerinde uyumak benim rüyamTeninin kokusuna sarilmak benim arzum
هر باری که قصد رفتن میکنی , نفس من رودها خون می گرید
هر باری که حسرت مرا فرا میگیرد , دل شعرم سخت می سوزد هر باری که تو ترکم میکنی , وجودم آتش می گیردهر باری که تو غم داری , قلب من از درد می میرد با خاطره لبخندت عمری را سر میکنمبا حرف هایت آهنگ عشق ردیف میکنممن آنم که رویای به خواب رفتن در باز
با بی نهایت خستگی، در بیمارستانی ک در حد خود پر از حرف و پیام است، سرانجام فرصتی یافتم قدری بنشینم و ب دردهای درونم برسم.
بیماری از سر درد و سوز، مسبّب درد و شکستگی اش را لعن میکرد و نفرین، پیش خود گفتم بیچاره نمی داند سرّ درد و آشفتگی اش چیست؟
اگر عاشق باشی و از سر عشق ب عالم و هستی و حوادث و موجودات و اسباب بنگری، مگر جرأت لعن و نفرین می یابی؟ لعن و نفرین در دل عاشق راه نمی یابد. باید عاشق باشی تا عمق حرف مرا دریابی.
بینوا آن بیمار ک دیگری را سب
• [ MS (885) - | - 60cm X 40cm ] •عاقلان نقطهی پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانند#حافظو عشق ریسمان فرسودهایست که آدمی بعد از هر بار به چاه افتادن ؛ باز به آن چنگ میزند .عشق آخرین امید فرسودهی آدمیست.#من_میم_ام / #میر_میثم_آل_رسول / #نمی_دانم
هر بار که در شهر من باران و برف میبارد و من هنوز اینجا، وسط این بیابان بزرگ خدا، هستم دلم میگیرد. احساس میکنم پرندهای در قفسم. پرندهای که به پرواز خو کرده اما مجبور است قفس را تحمل کند. سختم میآید. چشم به روزی دارم که درسم تمام شود و از اینجا بروم. بعد یادم میافتد دلم اینجا گیر کرده و بعدتر، از فکر اینکه مجبور شوم خدای ناکرده بقیهی تمام عمرم را اینجا سر کنم، وحشت میکنم.
عکسی از پاییز و زمستان توامان شهرم که یک کانال خبری
اگر از فصل ها بهار نباشد هم زمستان به تابستان وصل می شود و چرخه روزگار می
چرخد ولی سال کمی گیج تر می شود چون می داند چیزی کم است اما نمی داند چیست که
نیست.
اگر از برج ها شهریور نباشد هم مرداد به مهر می رسد و زمان پیش می رود اما
روزها کمی سردرگم تر می شوند چون می دانند چیزی کم است اما نمی دانند چیست که
نیست.
اگر از رنگ ها سبز نباشد هم زرد و آبی نقش آفرینی می کنند و در پیشرفت هنر
وقفه ای ایجاد نمی شود اما طبیعت چشم در چشم زرد و آبی مبهوت زل می زند چون م
شادی، از مهم ترین احساسات و نیازهای بشر به شمار می رود. هر ملتی با توجه به باورهایش به گونه ای ابراز غم و شادی می کند. اسلام نه تنها این احساسات را سرکوب نمی کند، بلکه بر اساس برخی آیه ها و روایت ها آن را امری ضروری می داند و البته برای آنها حد و مرزی قایل شده است تا بدین طریق، کنترل مثبتی شوند.
سرور و شادی، همانند دیگر حالت های روحی نیاز به کنترل دارد و اگر مهار نشود، به طور حتم زیان هایی را به دنبال خواهد داشت. چه بسیار جوانانی که برای ار
چند درخت شاداب میدیدم. برگهایی سبز بر آنها بود، شاید بهار بود، شاید هم تابستان، چه کسی میداند؟
تا دلتان بخواهد آدم آنجا بود. نور خورشید با لطافت میتابید. من روی نیمکت نشسته بودم، او هم روی یک نیمکت دیگر. یک کتاب دستش بود، آرام آرام میخواند و ورق میزد. صورتش پیدا نبود، ولی میشناختمش، او بود. نگاهم را برگرداندم.
آبنمای بین میدان را دیدم، قطرههای ریز آب در هوا معلق شده بود و یک هالهی رنگینکمانی کوچک درست شده بود. برخورد دلنشین
فاطمه شب بیدار است. عکس من که اگر روز و روزگار عادی باشد، راس یازده خوابم. شبهایی که من خوابم، میآید توی صفحهی تلگرام من و با منی که میداند بیدار نیستم چت میکند و از غم هایش، از حال و اوضاع بدش میگوید. به طرز عجیبی مرا، منی که میداند نیستم را، مخاطب خودش قرار میدهد. بعد حوالی چهار و نیم - پنج هر چه که نوشته را پاک میکند. بعد هم اعلام میکند که دیشب، توی صفحهی شخصی من رد داده بوده و نیاز داشته حرف هایش تخلیه شوند. برای همین دو ساعت
1. خود را مدیون اسلام و انقلاب می داند.2. مومن به انقلاب و مبانی آن است.3. به آینده انقلاب و نظام اسلامی امیدوار است.4. دوستدار انقلاب و نظام اسلامی است.5. معتقد به آرمانهای انقلاب است.6. مبانی جمهوری اسلامی را می داند .7. خودش را برای همه میدان های مورد نیاز انقلاب (ی ، فرهنگی ، اقتصادی ونظامی) اماده می کند .8. پیشتاز حرکتهای انقلابی است.9. در راه تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی ثابت قدم است.10. در صف اول دفاع از آرمانها و ارزشهای انقلابی حضور دارد.11. را
بسمک یا عالم السّرّ و الخفیّات
***********************
سیدنا الأستاد حضرت علامه جوادی آملی روحی فداه، در شرح مقدمه ی فصوص قیصری فرمودند:
در آیه ی مبارکه ی { عالم الغیب و الشّهادة }، این حتماً غیب نسبی است. چون علم، بما أنّه علم، ب غیب تعلق نمی گیرد. چون علم یعنی شهود. این اصلاً فرض ندارد ک علم بما أنّه علم، ب چیزی ک بما أنّه غیب است، تعلق بگیرد.
{ عالم الغیب و الشّهادة }، یعنی آنچه ک ب لحاظ شما غیب است و شما از آن غایبید، پیش خدای سبحان مشهود است؛ وگرنه این
منگم؛ درست شبیه کسی که از یک رویای طولانیِ دلچسب، چشم باز کرده و نه میداند کجاست و نه میداند چند وقت در خواب بوده؛ تنم را در ناکجاآباد بیداری مییابم اما سرم هنوز در رویا میچرخد و دلم میخواهد باز به آغوش آن رویای نیمهکاره برگردم. چشمانم را محکم میبندم، غلتی میزنم، سعی میکنم همه چیز را در خیالم بازسازی کنم، اما . بیداری محکم توی صورتم میخورد. باز تلاش میکنم، اما هر بار، با هر تلاش، رویا محوتر میشود و بیداری سنگینتر. ِعا
هو
اگر احیانا صاحب کمالی از این علوم غریبه داند ، بدان التفات ننماید و اگر به ظهور آورد ، بگوید که این چیز از علوم غریبه است نه کرامت تا سبب هدایت خلق الله باشد نه سبب ضلالت. و اگر نعوذبالله من ذلک ، کسی از علوم غریبه چیزی داند ، در لباس کرامت ظاهر کند ملبّس [فریب کار و مکار] باشد و ملبّس از جنود ابلیس است. شنوده باشی که بعضی از هنود [هندی ها] در هوا می پرند بلی این معنی ، ممکن است از غیر طایفهٔ اهل الله ، بدان سبب که حالا در این زمان ، بسیار جوکیان
ریشیها (عالمان هندو) و جانسپاران (مریدان) از آن سخن میگویند:اما هیچ کس راز "کلمه" را نمیداند.صاحبخانه وقتی کلمه را میشنود خانهاش را ترک میگوید،زاهد هنگامیکه آن را میشنود به عشق بازمیگردد،"هر شش فلسفه" به تفصیل آن را شرح داده،"روح کنارهگرفته" آن را خاطرنشان ساخته،اساس جهان از آن "کلمه" سرچشمه گرفته،آن "کلمه" آشکارساز هر چیزی است.کبیر میگوید:"اما چه کسی میداند که 'کلمه' از کجا میآید؟"
کبیر
نقاشی: فراخواندن اسرارآمیز از رنه ماگ
منِ احساساتی را که میشناسید. منِ چشمهای همیشه پر اشک. منِ همیشه نگران. منِ عاشق چشمها. منِ مردهی دوست داشتن و دوست داشته شدن. من را میشناسید؟
من همانم که عاشق دید و بازدیدم و لبخند زدن و دستها را به گرمی فشردن. عاشق در آغوش گرفتن و در آغوش حرف زدن. عاشق بیرون رفتن و کمک کردن و قدم زدن.
اما این روزها. این روزها جور دیگری شدهاند. هر کدام باید دور خود حصاری بسازیم. حبابی شاید. برویم درون حباب های خود ساخته، به خودمان فکر کنیم و خودمان
#خلاصه_کتاب: تولید علم و علوم انسانی
از دکتر #ابراهیم_فیاض
بخش سوم: مردم شناسی دینی فلسفه
عقلانیت اسلامی اجتماع محور است
به این معنا که در کنار مال آبرو و جان را مبنا قرار میدهد. بنابراین هدفمند و اخلاقمحور نیز هست.
چون عموم مردم را در نظر میگیرد عدالت مبنای اخلاق آن قرار دارد که فطری و بر اساس آرای مشهور حسن و قبحی و عرفی است . عرف است که میگوید مصداق تعریف عدالت که «هر چیز را در جای خود قرار دادن است» به چه ترتیب است و چون بر مبنی ت
بسمک یا عالم السّرّ و الخفیّات
***********************
سیدنا الأستاد حضرت علامه جوادی آملی روحی فداه، در شرح مقدمه ی فصوص قیصری فرمودند:
در آیه ی مبارکه ی { عالم الغیب و الشّهادة }، این حتماً غیب نسبی است. چون علم، بما أنّه علم، ب غیب تعلق نمی گیرد. چون علم یعنی شهود. این اصلاً فرض ندارد ک علم بما أنّه علم، ب چیزی ک بما أنّه غیب است، تعلق بگیرد.
{ عالم الغیب و الشّهادة }، یعنی آنچه ک ب لحاظ شما غیب است و شما از آن غایبید، پیش خدای سبحان مشهود است؛ وگرنه این فر
نمیداند.مربع، ضلعی ترس را بر نوار احساسی نامتقابل از سوی او تکرار میکند. آیا؟ نمیدانم و کمتر از آنم که پرسش را به ضیافت برتابم. قلعه متروکم به آرای عشق او دروازه گشوده است. پرچم سفید بر بام. نمیداند. هر گوشه پس کوچه ارض و سپهر آدمیان را در پی ردپایی ٱشنا وجب میشمارم.چه رویای محوی :)حتی اگر رنگینکمانم را کادر گیرم، ناتوان از اشارهای کوچک در پرتگاهی تاریک، سکوتی پنهان مینوازم.مینوازم تا آنگاه که نماهایی درهم غالب شود.شاید آینه
«٢٢٧»وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ و اگر تصمیم به طلاق گرفتند(آن هم با شرائطش،مانعى ندارد.)همانا خداوند شنوا و داناست. نکتهها: این آیهى کوتاه،در عین اینکه طلاق را بلامانع مىداند،ولى در مفهوم آن،این هشدار و تهدید نیز وجود دارد که اگر مردان تصمیم بر طلاق گرفتند،دیگر وعدهى مغفرت و رحمت در کار نیست و خداوند نسبت به کردار آنان شنوا و آگاه است و مىداند که آیا هواپرستى، شوهر را وادار کرده تا از قان
نمیداند.مربع، ضلعی ترس را بر نوار احساسی نامتقابل از سوی او تکرار میکند. آیا؟ نمیدانم و کمتر از آنم که پرسش را به ضیافت برتابم. قلعه متروکم به آرای عشق او دروازه گشوده است. پرچم سفید بر بام. نمیداند. هر گوشه پس کوچه سپهر وارون آدمیان را در پی ردپایی ٱشنا وجب میشمارم.چه رویای محوی :)حتی اگر رنگینکمانم را کادر گیرم، ناتوان از اشارهای کوچک در پرتگاهی تاریک، سکوتی پنهان مینوازم.مینوازم تا آنگاه که نماهایی درهم غالب شود.شاید آین
. این بود که دیگر دست کشیدیم از قبر کندن و شروع کردیم رویشان خاک ریختن . همه را ، همهی زندهها را از قلعهچمن کشیدیم بیرون و گفتیم خاک بیاورید ؛ خاک بیاورید . زنها میانِ بالِ پیراهنهایشان خاک میآوردند و مردها میان توبرههایشان ، و بچهها ، اگر مانده بودند ، با کلاههاشان . بعضی جنازهها هنوز انگشت شست پاشان از زیر خاک بیرون بود که ما از خستگی زیاد و از گرسنگی غش کردیم ، بیلها و توبرههایمان را انداختیم و کنار مُردهها به حال غش اف
تنها با نگاهی به اطراف متوجه میشویم که انسانها با بحرانهای بیشماری دست و پنجه نرم میکنند و این همان تفسیر آیه «و خلقنا الانسان فی کبد» است که ما انسان را در رنج آفریدیم؛ بله انسان یعنی همین؛ یعنی همین چگونگی مدیریت رنج هایش که چگونه طنازی کند برای الهش و به زیبایی این رنج ها را مدیریت کند و به ثمر های خوشی برساند٬ ولی انگار برخی نمی خواهند با این رنج ها کنار بیایند به عالم و آدم شکایت دارند و گله می کنند جز منشأ اصلی یعنی خودشان
اما یکی
رفتارهای متفاوتی در بازار بورس وجود دارد که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارد، در این مقاله میخواهیم در مورد مفهوم خارپشت در بازار بورس صحبت کنیم، مفهومی که میتواند بازار پیچیدهی بورس را برای شما به بازاری بسیار ساده و قابلدرک تبدیل کند.
اما قبل از آنکه به شما این موارد را توضیح دهیم که بهتر تشخیص دهید در بازار بورس خارپشت هستید و یا روباه باید ابتدا با خصوصیات و ویژگیهای رفتاری هر یک از این حیوانات آشنا شوید.
آیزایا برلین در رسا
یک:
ستاره های عشق در آسمان .در آغوش هم .شادی .
رسول خدا(ص). به بعثت رسیده بود . الله اکبر .
دو:
می ترسید چنانکه پیچیده درردای خویش بود .
" پیامبر به پای خیز که دنیا دراتظار توست" .
خدای گفت:.
سه:
افزوده ام قلب و زبان و دل خویش را به دین تو .
اینجاست یوسفا!که تو به عشق من .ایمان بیاوری!
چهار:
می ترسیدم از تمام شکنجه های گرم قریش!
برده ای بیش نبودم به نام بلال!
چنان بریده از بت های سخ
گفتمان مقاومت، گفتمان جریان مقاومت و انقلابی هست.
معنای ‹مقاومت› این است که انسان یک راهی را انتخاب کند که آن را راه حق میداند، راه درست میداند و در این راه شروع به حرکت کند و موانع نتواند او را از حرکت در این راه منصرف کند و او را متوقف کند. ۱۳۹۸/۰۳/۱۴
پیوند توییت
ادامه مطلب
«به نام تنها تدبیر کننده عالم»
شانس.!
یکی از خرافات، شانس است که مردم میگویند ما شانس نداشتیم یا بد شانس بودیم!
شانس مثل همان حرف دهریون است که میگفتند:
" وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ۚ وَمَا لَهُمْ بِذَٰلِکَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ"
"و گفتند: جز همین زندگى دنیایى، زندگى دیگرى نیست، مىمیریم و زنده مىشویم، ما را چیزى جز طبیعت و روزگار نابود
اَنـَا الَّذى وَعَدْتُ وَ اَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ
اَنـَاالَّذى نَکَثْتُ
اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ
اَنـَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَ عِنْدى
من آنم که تعهد میکنم. من آنم که پیمان بستم و همانم که شکستم.
من آنم که بدعهدی کردم.
من آنم که اقرار کردم.
من آنم که معترف شدم به نعمتهای تو بر خودم و پیش خودم.
فرازی از دعای عرفه- ترجمه سید مهدی شجاعی
به تو فکر می کنم مثل همیشهاینکه چرا این عشق صاعقه وار بر من زد و رفتشکی نیست این عشق ساتر بی احساسی من استمرحم دلی است که سالها خالی بودهتمام رخ جهل و نادانی من استراز سر به مهریست پر از بدنامیدل طوفان زده ام نمی داند به کجا پناه جویدکشتی سوراخ و ساحل نجات دور
اَنـَا الَّذى وَعَدْتُ وَ اَنـَا الَّذى اَخْلَفْتُ
اَنـَا الَّذى نَکَثْتُ
اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ
اَنـَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَ عِنْدى
من آنم که تعهد میکنم. من آنم که پیمان بستم و همانم که شکستم.
من آنم که بدعهدی کردم.
من آنم که اقرار کردم.
من آنم که معترف شدم به نعمتهای تو بر خودم و پیش خودم.
فرازی از دعای عرفه- ترجمه سید مهدی شجاعی
اَنـَا الَّذى وَعَدْتُ وَ اَنـَا الَّذى اَخْلَفْتُ
اَنـَا الَّذى نَکَثْتُ
اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ
اَنـَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَ عِنْدى
من آنم که تعهد میکنم. من آنم که پیمان بستم و همانم که شکستم.
من آنم که بدعهدی کردم.
من آنم که اقرار کردم.
من آنم که معترف شدم به نعمتهای تو بر خودم و پیش خودم.
فرازی از دعای عرفه- ترجمه سید مهدی شجاعی
گزارشگر در یک «مصاحبه صمیمی و دوستانه» با عنوان «چرا نخبگان نفتی از ایران رفتند؟» از استاد دکتر کامبیز مهدی زاده، شاه داماد آقای که حالا رییس کارگروه معاونت علمی و فناوری رییس جمهور است می پرسد کدام کشور الان در نفت سرآمد است.
و آقا داماد جواب می دهد آمریکا. در آنجا شرکت های بزرگی هستند مثل «وست تگزاس اینترمدیت» و
استاد مهدی زاده، شاه داماد عزیز، اما نمی داند وست تگزاس اینتر مدیت اسم یک شرکت نیست و اسم یک نوع نفت سبک است که در تگزاس
کلمنتاین نمیداند چه بلایی سرش آمده. حس میکند گم شده، احساس میکند دارد محو میشود، هیچ چیز دیگر برایش هیچ معنیای ندارد، دیگر هیچ چیز در او احساسی ایجاد نمیکند، ترسیده، پریشان و گریان و سردرگم است. دنیایش فروریخته اما نمیداند چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟ همهی آنچه که او را به یادش میآورد جمع کرده و ریخته داخل یک کیسه زبالهی بزرگ سیاه و همه را تحویل کسانی داده که او را از ذهنش پاک کنند. که یک روز صبح که از خواب بیدار میشود دیگر نه جول ر
اولین بار که شعری از اخوان ثالث خوندم توی مجلهی سروش نوجوان بود. شعر کتیبه. برای یک نوجوان چهارده پونزده ساله، شعر سنگینی بود. چند بار خوندمش و تنها تاثیری که روم گذاشت، درک عمیق حس بیهودگی یک تلاش جمعی که در اوج ناامیدی انجام میدن بود.از اون روز هر بار حرکت بیهوده ای رو برای فرار از ناامیدی انجام دادم و بهش امید فروان بستم که ناامید شدم، پیش خودم زمزمه کردم:
« نوشته بودهمان،کسی راز مرا داند،که از این رو به آن رویم بگرداند.»
امروز فکر می
انسان مسلمان که به قرآن کریم معتقد است، و آن را، کتاب خدا می داند، و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معتقد است و او را پیام آور و وحی می داند، و تعالیم او را تعالیم الهی می شناسد، باید به «مهدی (عج)» و «انتظار» معتقد باشد، و به «آداب انتظار» عمل کند و خویشتن را برای چنان ظهور عظیم، آماده سازد.توجّه و تأمّل در این همه حدیث نبوی و اقوال صحابه و تابعین و این همه راوی و سند و کتاب و تألیف و قول و تصریح و این همه محتوای غنی و مسلّم قرآن کریم، ا
امیرالمؤمنین (ع):
«و اگر از یکی سؤال کردند و نمیداند، شرم نکند و بگوید نمیدانم؛ و کسی در آموختن آنچه نمیداند شرم نکند.» (نهجالبلاغه: بخشی از حکمت 82)
«کسی که از گفتن ”نمیدانم رویگردان است به هلاکت و نابودی میرسد.» (همان: حکمت 85)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
هیچ کس از روزهای در پیش رویش چیز زیادی نمی داند.آن چیزهایی هم که می داند و به خیال خودش از آن ها آگاه است مربوط می شود به سرانجام احتمالی رویاها و آرزوها و اهداف خودش.مربوط می شود به تصویری که از آینده اش در نظر دارد.
روزی که با او در یک جای مشترک درس می خواندم،فکرش را نمی کردم که پس از آن سال و پس از کنکور دیگر هرگز ارتباط دنباله داری میانمان شکل بگیرد و دوباره ببینمش.همانطور که پس از آن سال دیگر هیچکس را ندیدم و جز خاطره ای پررنگ از دوستی با چند
«واذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون»
و چون به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید گویند، ما همین اصلاح کنندهایم.
«الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون»
آگاه باشید که آنان همان مفسدانند ولکن نمیفهمند.بقره: ۱۱، ۱۲، ۱۳
• پس اصل اینکه قرآن میگوید: «واذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض»، وقتی به آنها گفته شود در زمین فساد نکنید، خود این تعبیر حاکی از این است که قرآن آنها را مفسد میداند، چون اگر آنها را مفسد نمیدانست ن
سلام . سلام . انگار واقعا دلم برای اینجا و این صفحه تنگ شده . سعی می کنم یک سوژه برای گفتن پیدا کنم تا کم کم قلمم را آتیش کنم .
زندگی عطر و بوی خوبی نداره . نیاز به حرکت داریم .
نیاز به بهتر شدن .
عشق هم به جای خود . ( کسی چه می داند )
بسم الله الرحمن الرحیم
سال 1393 که از کربلا برگشتیم
تصمیم گرفتیم که دیگر در این وبلاگ مطلبی ننویسیم
ولی الان سال 1399 هست و 6 سال گذشته است و فکر کنیم دوباره برای نوشتن امن باشد
و اما زندگی
مستقیم می رویم سر اصل مطلب
از دانشگاه
از پژوهشکده
از دانشجوها و دانشجونماها
درست وسط یک بازی هستیم
که طراحان آن از قبل مشخص هستند
دانشجویان استاد که بیشتر از اینکه دانشجو باشند، بازیگرند
انسان هایی که عروسک خیمه شب بازی اند.
عروسک خیمه شب
هر انسانی را قلعهی امنی است. هان! زنهار که از قلعه بیرون نیاییکه سگی نیمهجان هم تواند پاره پارهات کند.
.
امّا چارهای نیست در هر حال این را بگویی که رهزن شیّاد دغلباز نفوذ و فریب داند:
اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید.
روزهای بدی رو میگذرانم. سخت، تنها و بیحوصله. شبها کمی کتاب میخونم. سیگارم به یک و نیم پاکت در روز رسیده، اما مگر چه اهمیتی دارد؟ و مثل همیشه بسیار دوستت دارم.
+ کی چه می داند. شاید هم بهترین روزهایم هستند. سیگار و فیلم و کتاب و آهنگ به مقدار کافی. شببیداریها و هیچ انگاشتن همه چیز.
سه چیز است که انسان را به حرکت در می آورد:
۱. نیاز: بدیهی است که اگر انسان نیازمند به چیزی نباشد ، هیچگاه حرکت نمیکند.
۲. عشق: تا انسان عاشق نشود و به چیزی علاقه نداشته باشد، هیچ گاه برای بدست آوردن آن تلاش نمیکند.
۳. امید: این واژهای است که انسان از بدو هر کاری باید به همراه خود داشته باشد.
پس اگر کسی به نیاز زندگی ، عشق بورزد و عاشق زندگی شود، حتما به هدف خود خواهد رسید، فقط کافیست عاشقانه زندگی کردن را آموخت و به هر چیز رنگ عاشقی بخشید. اما ا
پنجره را که باز میکنم، انگار دریچهی خاطرات نامحدودم را باز کردهام. شاید همهی بادها درختان را شکستهاند و شاید فاجعهای به بار آوردهاند. اما من همهی آنها را دوست دارم. بادها. بارانها. طوفانها. خاطرات. میدانم که آنها هم در گوشهای از قلب مرطوب و مهگرفتهشان مرا دوست دارند.
برخی از ویژگیهای ن آلفا
زن آلفا دقیقا میداند چه میخواهد و کیست
زن های آلفا دارای ویژگی های ثابتی هستند که به راحتی آنها را از سایر ن متمایز میکند.
آلفا یکی از جذابترین و محبوبترین
تیپهای شخصیتی برای ن است. کمتر چیزی به حیرتانگیزی و شگرفی خصوصیات
ن آلفا وجود دارد. تصویر موقر یک زن آلفا از خود و روشهای مهربانانه
اما راسخاش حرکت قدرتمندانهای است که میتوان در او به تماشا نشست.
درحالی که دیگران ممکن اس
برای رخ ها، عرض های هفتم و هشتم به مثابه ارض موعود است! این را هر شطرنجبازی با کمی تجربه می داند لذا طبیعی است که هر شطرنجبازی در فکر استقرار رخ های خود در این عرض ها باشد اما چگونه.
استاد بزرگ نایجل دیویس در این درس در اینباره بحث می کند.
ادامه مطلب
از نوجوانی میل فراوان خواندن کتابهای مختلف، شرکت در دورههای متعدد و نشستن پای منبر این عالم و آن استاد با من بود. کتابخانه نسبتا بزرگم در خانه پدری، جعبههای کفش پر از نوارهای سخنرانی و بعدتر کیفهای سیدی که هر روز پرتر میشدند، شاهدم هستند. یادم هست در روزهای ۱۷-۱۸ سالگی برای نشستن پای درس عرفان فلان استاد دو روز در هفته تا آن سر شهر میرفتم و وقتی برمیگشتم شب شده بود. با وجود همه این دویدنها، تشویش نیمه تمام ماندن کتابهایی که آ
یا قنات بوده و ملک او تلقی می شود و هیچ تصرفی از طرف دیگران در آن مجاز نمی باشد. ماده ۱۳۶ قانون مدنی پس از بیان تعریف حریم، فلسفه وجودی این تأسیس حقوقی را یک امر مهم عنوان می کند و آن را قاعده و ملاک کمال انتفاع می داند که همین امر باعث…
ادامه مطلب
رازداری
چند تن از بندگان سلطان محمود، حسن میمندی وزیر را گفتند سلطان امروز در فلان مصلحت تو را چه گفت؟گفت بر شما هم خواهد گفت.گفتند تو وزیر مملکتی، آنچه با تو بگوید به ماها نخواهد گفت.وزیر گفت سلطان به اعتماد آن که داند با کسی نگویم سخن به من گفت، پس شما چرا می پرسید؟
منبع: گلستان سعدی
امام جمعه تهران(صدیقی) نماینده قشری است که فاصله اشعریت
تا عرفان را دنبال میکند. برای ایمان، هویتی بالاتر از عقل و خرد قائل
است. ایمان را برتر از هر نوع عقل و خدای فلسفی یا طبیعی میداند. گریه و
اشک را بر تأمل و تعقل ترجیح میدهد. صحنه هستی را میدان اراده الهی با حذف
هر نوع مقاومت خردگرایانه برابر آن میداند و به آن بخشی از متون دینی
تمسک میکند که همین رویه را توصیه میکند.
در مقابل، جناح دیگر، هم میراثدار معتزله و فلاسفه اسلامی است
آدم از دست بعضیها نمیداند که سرش را به کدام خرابه بکوبد. ۴ ساعت و نیم در راه بودیم و حداقل ۱۵ دفعه با گوشی صحبت کرد که یکی از تماسها حدود ۴۵ دقیقه طول کشید. کلافه و خستهام. دیشب کم خوابیدم. منتظر بودم مکالمهاش تمام شود و چندتا حرف بارش کنم. ولی صدای هایده میآمد و من هم خستهتر از آن بودم که جر و بحث کنم. ای کاش میشد این دسته از آدمها را. بماند. نمیخواهم وبلاگم به خون آغشته شود.
گاهی بزرگ شدن در کوچک شدن است، اگر می خواهی بزرگ شوی در صدر مجلس ننشین، صدر مجلس بزرگ را تعیین نمی کند هر جا بزرگ بنشیند آنجا صدر مجلس است. مثل آب باش به دور از تکبر، آب با اینکه می داند عنصر حیات است ولی هیچگاه بر طبیعت سخت نگرفت و به قله نرفت، همیشه سر به زیر انداخت و در پستی منزل کرد رود شد و به دریا رسید. انسان بزرگ این را می داند که اگر دنیا جاودانه بود مردان خدا به آن شایسته تر بودند. باور کن راه رسیدن به بزرگی سخت نیست، سخت آن ست که برای رسید
برای این هفته برنامه ریخته ام. دفترچه ام را ورق می زنم، شنبه و یکشنبه و دوشنبه را رد می کنم. سه شنبه، کلاس دکتر شفیعی کدکنی.نباید خواب بمانم. دفعه قبل که خواب ماندم وقتی رسیدم جا برای نشستن نبود و تا ساعت ۱۲ بیرون کلاس سرپا بودم. نه استاد را خوب دیدم و نه صدایش را خوب شنیدم. پاهایم از شدت درد امانم را بریده بود.آلارم گوشی را روی ۷ و نیم می گذارم. تا صبحانه بخورم و حاضر بشوم می شود ۸. ساعت ۸ حرکت می کنم تا ۸ و نیم و یا نهایتا ۹ می رسم آنجا.این ها گف
درباره این سایت